تو محکوم به دستورات اونی مثل سرباز
تو دلت کلی غم داری با 100 راز
منم که قلمم فاش کننده حرفاس
اما ببین زندگیتو به این آدما نباز
دعا میکنی آزاد بشی از زنجیر اون
شاید این رویاهاس که میکنه بازندگی درگیرمون
دلت میخواد خودت برا خودت تصمیم بگیری
دوست نداری جلو متحمل شدنات تسلیم، بمیری
میخوای با مودت بری تو راه خودت
اما آیندت سَدِ و نمیذارن آدمای دورت
بیخیال اینکه داری تو قفس اون نفس میکشی
ی روزی میاد که میشی هم نفس و ازاون دست میکشی
اما ببین رفیق باید استوار باشی و پاینده
چون بالاخره اونم میشه ی روز میشه بازنده
درسته که بزرگت کرده و اسمش باباس
اما ازون آدماس که موعظش واسه ماهاس
و یادش میره خدا اون بالاس
من میدونم چقدر بدی باهاش
آرزوته خون نباشه تو رگاش
برو جلوش وایسا و بگو ای پدر
ی وقتی هم میشه روزای بد بدر
(این شعر برای مرضیه )
نظرات شما عزیزان: